دزد چراغ ها. Quaderni di MEYKHANE V (2015) السا مورانته برگردان از ناهید نوروزی

Like dokumenter
به نام خدا نحوه ی دریافت داده های بورس ایران

برای آوردن برنامه از ویندوز ابتدا از خط شروع start قسمت all program را انتخاب کرده و سپس از میکروسافت آفیس برنامه پاور پوینت را بر می گزینیم

راهنمای شناور کردن کودکان در آب ایمنی در آب برای کودکان خردسال در محیط خانه

Eksamen FSP5831/PSP5520 Dari nivå II Elevar og privatistar / Elever og privatister. Nynorsk/Bokmål

یاد بگیر فارسی بنویسی و بخوانی!

جدا کردن ضایعات غذایی با استفاده از کیسه

زبان مهم است درست انجام دهید!

جزوه ی آموزش مقدماتی اتوکد

به والدین در مورد کودکان جنگ و آوارگی

بسم اهلل الرحمن الرحیم

Hvem har stjålet påskeegget? که تخم مرغ عید پاک را دزدیده است

در شکل زیر دو بخش S1 و S2 را در نظر بگیرید برای {1}=V مجاورت های A4 و مورد این دو بخش بررسی کنید.

1 کودکان در خانواده های چند زبانه. جزوه معلوماتی Dari

Ordliste for TRINN 1

1 محاسبۀ روشنایی. 1- زیاد)باالتر از )60km/h -2 متوسط) )km/h

خدا عیسی مسیح خالق ما دفاعیه کتاب مقدس در خصوص تثلیث نگاشته شده توسط جاناتان سارفاتی اولین مورد انتشار در : آپولوجیا )دفاعیات( )2( 5 :

نوزاد رها شده از بند پوشک نوشته کریستین گراس لوه مترجم: فاطمه سادات حسینی

آموزش طراحی وب سایت بانرم افزار WYSIWYG web builder9

دعوت نامه. Versjon: dari به اولین مصاحبه با کودکستان خوش آمدید به ولی االمر

برای شما که مشکل خواب دارید

پروژه کارشناسی دانشجو : رضا رضایی شماره دانشجویی : استاد راهنما : دکتر دولت شاهی دانشگاه آزاد اسالمی واحد خمینی شهر

استفاده از افزونه RESX بومی سازی برنامه های WPF با استفاده از فایلهای RESX. عنوان مقاله : Localization یا

محافظت در برابر باج افزار پرسش و پاسخ برای مشتریان

Falstadsenterets skriftserie #17 نشست فرهنگی KREATIVT SKRIVEVERKSTED FALSTADSENTERET MARS 2017 کارگاه نوشتن خالقانه مرکز فالستاد مارس ۲۰۱۷

مجتمع آموزشي آرمان صدرا انيميشن سازي با نرم افزار. Swish Max4 يزد- ميدان آزادي خيابان شهيد مطهري.

جزوه آموزشی نرم افزار 1 InDesign

کاربرد رایانه در شیمی رسم نمودارها

جوشکاری اکسی استیلن مقدمه

صلیب سرخ DARI ردیابی و پیامهای صلیب سرخ

خانه سالمندان برای همه

تازه وارد در سویدن مستحق مساعی ویژ ه جهت جایگزینی و استقرار هستند خوش آمدید.

آموزش مدیریت تکنالوژویی معلوماتی برای وزارت خانه ها و اداره پالسی تدارکات

حق من حق تو حق ما یک رهنمای کوچک برای زنانی باتجریه با پناهجوی

آموزش روال مدیریت امور مشتریان :

آشنایی با محیط عمومی Excel 2007

1 کودکان در خانواده های چند زبانه. جزوه معلوماتی Persisk

«La meg skrive her at alt begynner med en prat og en samling».

بسمه تعالی در داخل این فایل یک فایل پی دی اف و یک فولدر که شامل همه کدهای متلب است وجود دارد و نام هر کد متلب با نام زیر ذخیره شود:


هدف از این آزمایش آشنایی با رفتار فرکانسی مدارهاي مرتبه دوم نحوه تأثیر مقادیر عناصر در این رفتار مشاهده پاسخ دامنه و پاسخ فاز بررسی رفتار فیلتري آنها

ترجمه فارسی این کتاب توسط»جان و لیزا بیور«به صورت رایگان برای دانلود در سایت زیر در اختیار شماست:

نرم افزار Excelیک برنامه صفحه گسترده است. صفحه گسترده به برنامه هایی گفته میشود که اطالعات متنی و عددی را در قالب جدول نگهداری میکنند.

باسمه تعالی. بررسی و تحلیل باج افزار Fantom

FARSI چگونه می توانید بدون اینکه هویت خودتان را از دست بدهید حس تعلق پیدا کنید

اتوکد دوبعدی طراحی و نماگیری به کمک کامپیوتر به صورت اتوماتیک به طور کلی نرم افزارها در سه زمینه مورد استفاده قرار می گیرند.

فعال باشید احساس بهتری داشته باشید! Vær aktiv føl deg bedre

اصول کامپیوتر ۱ مبانی کامپیوتر و برنام

مخصوص دوربین های کانن نیکون دیجیتال SLR جزوه آموزشی

صفحه گسترده )1( Excel

ابزارها و نوارهای موجود در صفحه Excel

جزوه آموزش نرم افزار اکسس 0202

اتوکد و نقشه های ساختمانی واحد کار هشتم شکسته 1 - اجرای دستور انتخاب کمان یا دایره مشخص کردن مرکز مجازی کمان یا دایره...

I Norge er det fem landsdeler som har fått navnet sitt etter hvilken del av landet de ligger i.

آموزش Word اجرای برنامه Microsoft Word 7002 به صورت زیر عمل می کنیم :

Dubai. NO: Dub Aug 27 - Sep 10 DATE: 95/06/20 ایرلاین کمیسیون. Time Square Hotle Dubai - Deira. Saffron Hotel - Al Rigga Street

با کلیک روی گزینه فوق وارد یک کاربرگ خالی اکسل میشویم. در تصویر زیر یک کاربرگ خام را مشاهده میکنید. حذف صفحه آغازین انتخاب کنید.

جوشکاری قوس با الکترود روکش دار

مهندسی نرم افزار قمی

تاثیر تکنولوژی )به صورت خاص کامپیوتر و اینترنت( بر کودکان

Ord og begreper. Norsk Morsmål: Tegning (hvis aktuelt) Få زیاد. Mange. Venstre راست. Høyre باالترین. Øverst

NOAS یک سازمان حقوق بشر غیردولتی است که اطالعات و کمک حقوقی در اختیار متقاضیان پناهندگی قرار می دهد.

ازدواج در افغانستان نوشته کریم پوپل

Demokrati og diktatur دموکراسی ودیکتاتوری. Demokrati - Bestemme sammen دموکراس تصمیم گیری با هم

اطالعات ویژه متقاضیان

ادارە حمایت از کودکان

: farsi Informasjon til asylsøkere i Norge اطالعات ويژه متقاضیان پناهندگی در نروژ

لیاقت های خود را مشخص کنید

مجتمع مسکونی ۲. زندگی در سوئد فهرست مطالب

ما همراه شما هستیم. Farsi دفتر جوانان UNGDOMSKONTORET باشگاه تفریحی. Fritidsklubber مرکز علمی کنگسبرگ-دیوتک. Kongsberg vitensenter devoteket

تعطیالت تابستان و اردوی تابستانی 2017

ارتباط با پایگاه داده درDreamweaver

فاکتور هوشمند اکسل فرساران. Version 1.0

بسمه تعالی درس : فارماکولوژی جلسه : 5 )ویراستاری شده( موضوع آنتی هستامین ها داروهای ضد سرفه و سرماخوردگی

ناکدوک زا تیامح ناکدوک یارب اه نیرتهب

تعطیالت تابستان و اردوی تابستانی 2018

تعطیالت تابستان و اردوی تابستانی 2016

شما درمان خواهد شد. DAri

dinamo / ILLUSTRASJONSFOTO: TINE POPPE Postboks Tønsberg Stensberggaten Oslo Trykk: Flisa Trykkeri AS bufdir.no

قوانین نظم و ترتیبات

سهشنبه 16 فوریه 2010

ما اینجا در خدمت شما قرار داریم!

ترانسفورماتورهای تک فاز

دستورالعمل تهیه و ترسیم نقشه های تاسیسات برقی

جواب این معلومات را در دفترچە خودرو در قسمت ٨ )وزن( می شود پیدا کرد. چە مقدار بار می توانید با یک تریلر یدک بکشید

متن نویسی و اندازه گذاری نقشهها واحد کارهشتم اگر این گزینه را فعال کنید سبک نوشتاری از نوع حاشیهنویسی میشود. نوشتن به صورت وارونه

با توجه به اهمیت امر آموزش رایانه برای افراد از س نین پایین نیاز به آموزش صحیح و اصولی کامال

آموزش راه اندازی HMI Panel Master نویسنده به سفارش

بە ما بپیوندید! Farsi

تحلیل الگوریتم های بازگشتی

لیاقت های خود را مشخص کنید

مجله هاروارد جایی که استراتژی اجرای هوشمندانه داشته باشیم! روانی ثرتمند تلههای اقیانوس قرمز 98 مدیریت بر خود. Nashrenovin.ir

سامانه ادبی نروژ حمایت های مستقیم و غیر مستقیم دولت از کارگزاران جریان ادبی. طرح های عمومی.

فهرست مطالب فامیل و فرد حقوق اطفال خشونت مرد علیه زن و خشونت با نزدیکان دربارۀ سویدن 117

معرفی برنامه ذخیره عملیاتی :

آموزش Word2007 بهمراه تصویر ) تهیه شده در تالر بزرگ کامپیوتر (

دبی. NO: Dub Mar 17 - Mar 28 مدارك لازم: خدمات کمیسیون: امکانات CHD 6- CHD 2-6 توضیحات.

دبی. NO: Dub Feb 04 - Mar 15 مدارك لازم: خدمات کمیسیون: امکانات CHD 2- CHD 6- توضیحات 1,635,000 ندارد 920,000

Kommunikasjonsperm. Overvåking og undersøkelser side 1. Smerter side 2. Naturlige funksjoner, eliminasjon side 3. Sengeleie og stell side 4

لیاقت های خود را مشخص کنید

معرفی برنامه ذخیره عملیاتی:

Transkript:

Quaderni di MEYKHANE V (2015) http://meykhane.altervista.org/ ISSN 2283-3072 دزد چراغ ها السا مورانته برگردان از ناهید نوروزی السا مورانته در سال 1912 در رم به دنیا آمد. پس از دوره ی دیپلم خانواده اش را ترک کرد و بدلیل مضیقت مالی مجبور شد دانشگاه را رها کند. در دهه ی سی میلدی برای کسب درآمد تدریس خصوصی می کرده و همکاری هایی هم با برخی روزنامه ها داشته است. در سال 1936 با آلبرتو موراویا آشنا شد و در 1941 با او ازدواج کرد. از کارهای مهم مورانته می توان "نیرنگ و افسون "جزیره ی آرتور" (برنده ی اس ت رگا جایزه ی ادبی معتبردر ایتالیا) "تاریخ" و "شال اندولسی" را بر شمرد. مورانته در سال 1985 رخت از جهان بر بست. منبع داستان کوتا ه دزد چراغ ها از کتاب "شال اندولسی": Elsa Morante, Il ladro dei lumi, in Lo scialle andaluso, Einaudi, 1994, pp. 11-17.

هر چند هنوز به اندازه ی کافی زندگی نکرده بودم که دقیق ا به یاد داشته باشم ولی مطمئنم که آن دختر بچه من بودم. آن خیابان تنگ و کثیف را به روشنی جلوی چشمانم دارم که ترک های روکش قدیمی اش شکل ها و لکه هایی را نقاشی کرده بودند. داشت. خانه ی پنج طبقه ای (خانواده ی من در آخرین طبقه می نشستند) بلندترین ساختمان خیابان بود. در ته خیابان یک معبد (1) قرار من بیشتر از شش سال نداشتم. از پنجره عبور مردانی رنگ پریده را می دیدم زنانی مو سیاه را با آن حالت های تقریب ا همیشه زننده و خشن و بچه هایی نیمه برهنه که از گرد و خاک خاکستری بودند. روبه رو خانه ای زرد رنگ را هم م یدیدم با حصیرهایی آویخته بر پنجره هایش و همچنین در ضلعی دیگر حیاط بزرگ و بی چمنی را. اغلب صفی از مردا ن اکثر ا نظامی در این حیاط منتظر ایستاده بودند. و به نوبت برای چند دقیقه وارد می شدند و بعد در حالیکه با هم پچ پچ و شوخی هایی رد و بدل می کردند دور می شدند. در طبقه ی اول زنان مرموزی خندان با صورتهایی کبود چشمانی دودی و با صدایی بلند و مصمم پشت پنجره همیشه به تماشا ایستاده بودند. وقتی پدرم از کافه بر می گشت صدا کردنهای آنها را با ندایی آرام به خصوص در شبها می شنیدم و با وجود اینکه پیرمردی گوژ بیشتر نبود او را به خانه شان دعوت می کردند: میآی بال خوشگل مو سیاه می خوای مادرم که هنوز جوان و باریک اندام بود چهره ای زیبا ولی شکسته از نفرت داشت. در هر فرصتی پیشانی اش را با عصبانیت مشت کوب می کرد و برای عیب های من عادت داشت به عبری با شکوهی در حالیکه آن صورت خرابش را به طرف معبد برگرداننده بود نفرینم کند. ومن وحشت می کردم چون می دانستم نفرین های پدر و مادرها که جهیده از انعکاسی بودند همیشه به خدا می رسند. همین که شب سر می رسید در حالیکه پدرم عازم کافه اش می شد مادرم با خواهر بزرگترم که زیبا و خودبین بود می رفت روی حصار( 2 ) قدم بزند. من در خانه می ماندم تا مادر بزرگ پیر تنها نماند. این مادر بزرگ کر بود و به چوب می مانست. سالهای طولنی پی در پی او را آرام آرام مکیده بودند تا آنجا که به یک اسکلت کوچک چوبی تبدیل شده بود که شاید حتی دیگر قادر به مردن هم نبود. سرش تقریب ا کچل بود و پلکهای تیره اش همیشه رو به پایین. دستانش را با آن ناخن های فیروزه ای کبود به درازای کمرگاهش محکم و سفت نگه می داشت. در نهایت تعجب کشف کرده بودم که سینه و باسنش را قنداق می کرد همانطور که به نوزادان می بندند و روی باند این قنداق پارچه کهنه و پهن طوسی می گذاشت. می گفتند زمانی ثروتمند بوده است. همین که بقیه بیرون می رفتند با جمله ای شکسته بسته که به زحمت بین لثه هایش می لغزید به من دستور می داد که چراغ را خاموش کنم حرام کردن نفت برای ما دو تا بی فایده بود. سپس لل و بی حرکت می ماند. من هم اجرا می کردم هر چند از ترس می لرزیدم. واقع ا هم همین که دگمه ی چراغ را می چراخندم شبح ترس و تاریکی پشت شانه هایم سیخ می ایستاد و به من به جای دو چشم دو گودی سیاه نشان می داد. و من برای کمی روشنایی خودم را دم پنجره گلوله می کردم. جریان پنجاه سال پیش اتفاق افتاده بود. از پنجره می توانستم معبد را ببینم گنبد کت و کلفت پله ها پنجره های دراز با شیشه های رنگی را و همچنین از پنجره سرخی زدن مات چراغ های مردگان را. چراغ های آهنکاری شده در داخل معبد آویزان بودند و کسی که می خواست برای مرده ای چراغ روشن کند می بایست به متصدی یوسوین مبلغی می پرداخت تا در چراغ روغن بریزد و مواظب باشد که شبانه روز روشن بماند. مردگان در تاریکی مطلقشان اگر یک چراغ داشتند آرام تر بودند. فقط از پنجره های اتاق من می شد داخل معبد را با آن نورهای سرخش دید. متصدی یوسوین را می دیدم که هر شب برای بستن معبد و ریختن روغن از پله ها بال می رفت. مردی مو سیاه بود خوش قیافه و با شکوه با چشمانی سیاه و مو و ریش هایی فرفری. در سایه روشن با آن تیره

بودنش به نظر یک پیامبر یا یک فرشته می آمد در حالیکه با قدم های کج و با کلیدهای سنگینی که با خود می برد به بالی معبد می رفت. ولی یک شب تازه رسیده بود که دیدم یکی پس از دیگری چراغ ها خاموش می شوند و او محتاطانه با آن خاموش کننده اش تاریکی عمیقی را پشت سر جا می گذارد. فریاد زدم: مادر بزرگ! یوسوین همه چراغای مرده ها رو خاموش کرده! پیرزن کر با حرف های جویده گفت: نفت حروم نمی شه. چراغ روشن نمی شه. در حالیکه تمام تنم می لرزید فریاد زدم: نمی فهمی یوسوین چراغا رو خاموش کرده! چراغا رو! پیرزن در جواب گفت: ماریانا زود بر می گرده آره آره. دیگر از توضیح آن راز به مادر بزرگ منصرف شده بودم. دور و ورم اشکال تاریکی را می دیدم و از ترس می لرزیدم که مبادا دهانشان را باز کنند و با من حرف بزنند. می لرزیدم برای آن چیزی که می توانستند به من بگویند و برای آن چیزی که خدا می توانست بگوید. از آن روز به بعد همه شب ها یوسوین را می دیدم که پشت سرش در معبد را می بست و چراغ ها را خاموش می کرد. هدفش صرفه جویی در روغن بود برای اینکه در آمدی از مبلغی که برای چراغ ها دریافت می کرد داشته باشد. مادرم اینطور به من توضیح داد و اضافه کرد که باید سکوت کنم چون آن مرد شش فرزند کوچک داشت و با شکایت مردم می توانست کارش را از دست بدهد. پس سکوت. خدا او را می دید و می توانست فکری برای تنبیه کسی که چراغ های مردگان را می دزدد بکند. خداوند قضاوت خواهد کرد. وقتی آن سایه را می دیدم که آرام از پله ها بال می رفت عصب ها و استخوان هایم فریاد می زدند: دزد! دزد! با اضطراب منتظر بودم که دستهایش مثل دو دستمال کهنه بیافتند. دلم می خواست بدوم به معبد و بلند فریاد بزنم: من تو را می بینم! تو را در حالیکه نور را از مردگان می دزدی می بینم. نمی ترسی... از خدا ولی سر جایم می ماندم میخکوب در اتاق آن پنجره. به مرده ها فکر می کردم زیر خاک بدون هیچ نوری. و برای اینکه او را نبینم صورتم را می پوشاندم تا زمانی که باز جذب آن سایه ی دراز می شدم که با خاموش کننده اش پایین می آمد و در کوچه ها ناپدید می شد. یک شب او نیآمد و شعله های سرخ پشت شیشه ها با خیال راحت لرزیدند. وقتی بعد از مدتی دوباره پیدایش شد دیگر نمی توانست حرف بزند. از گلویش به زحمت صداهای بم و لکنت واری بیرون می داد و چشمانش را با حرکتی شبیه به حرکت یک عروسک خیمه شب بازی می بست همان کاری که لل ها می کنند و این تا روزی که در کوچه صدای فریاد و خس و خس حیوانی به گوش رسید ادامه داشت. یوسوین بود که داشت می مرد. گفتند: این هم عدل الهی! انگشت خدا روی زبانش خورده بود و حال زبان نفرین شده ی یوسوین در زخمی از هم می پاشید. آن بلیی بود که مردم به سختی جرأت می کردند حتی با ترس اسمش را ببرند (من آن را برای نام موهومش به موجودات هولناک دریایی و به استوایی های آفریقا ربط می دادم). و آن جیغ و فریادها به همه خیابان ها دویدند و به تکرار گفتند که بدن گناهکار در خود می پیچید و عرق می ریخت آن صداها تا سکوت مطلق لحظه ای آرامش نداشتند. همه در حالیکه سرشان را تکان می دادند می گفتند: هرگز آرامش نخواهد داشت نه او و نه بچه هایش. در راه مدرسه اغلب با بچه هایش روبرو می شدم به خصوص با آنجلو و ا ستر. آنها هر چند کثیف و برهنه ولی خیلی زیبا بودند. چشمان درشت آنجلو شبیه دو آتش بود و وقتی می خندید صورتش گود می افتاد. استر فرهای خیلی قشنگی داشت با پاهایی باریک و صورت گردش مثل یک میوه بود. من با ترس آنها را می پاییدم. فکر می کردم که انگشت خدا می توانست به زبان آنها هم بخورد همانطور که با پدرشان کرده بود و حال بود که آن موجود وحشی آفریقایی زبانشان را بجود. و آنها دیگر نمی توانستند حرف بزنند به جز درآوردن صداهایی غمگین. یکی پس از دیگری لل با زخمی در دهان بچه های یوسوین و

بچه های بچه های او باید از برابر خدا می گذشتند. این صحنه در تنهایی های کودکی ام مرا آزار می داد و به خوابم هم می آمد ولی در آن شب تابستان چیز روشنتری نزدیک معبد دیدم. برایم حادثه ی ناگواری پیش آمده بود. پدرم به من دستور داده بود که بروم بیرون و برایش با پولی که داده بود با سه شماره بخت آزمایی بازی کنم. از پیشخوان که بر می گشتم بس که در خیالت بودم بلیط خریداری شده ی حاوی شماره های بخت آزمایی را گم کردم. با حالتی تبدار همه جای خیابان را میان خاک و پشته ها در حالیکه آرام هق هق می کردم سرگردان گشتم. هیچ. سپس قوز کرده نزدیک دیوار بلند زیر سایه ی شبانه ی معبد ایستادم. در این فکر بودم که دیگر به خانه بر نگردم و از محله ی کلیمی ها و حتی از شهر خارج شوم. در آن ساعت در افکارم پدرم را با لقبی که مردم به او داده بودند صدا می کردم. گوژپشتک. چندین بار از من پرسیده بودند: تو دختر گوژپشتک هستی و حال با ترس فکرهای جدیدی به ذهنم می آمد: «گوژپشتک مرا کتک خواهد زد. چرا باید کتکم بزند من یک دختر بچه ی کوچک و خوشگل هستم با دو گیس بلند و خواندن بلدم. او یک گوژپشتک بیشتر نیست. نمی خواهم ازو کتک بخورم. ولی من بلیط بخت آزمایی ای را گ م کرده ام که امکان دارد ببرد. اشتباه کردم مال او بود و او مرا کتک خواهد زد. و مادرم نفرینم خواهد کرد. مجازات همین است.» همینطورمی گشتم و خانه ها پنجره ها و چهره ها را می پاییدم بی آنکه به بلیط فکر کنم و گناه کرده بودم. یوسوین هم گناه کرده بود و خداوند تنبیهش کرد. یوسوین اینجاست مقابل خداوند. خداوند نه جسمی دارد نه چشمی مثل ابریست توفانی مثل سایه ی کوهستان: برد. اند. خدایا رحم کن! این را برای فرزندانم می گویم. آب به زبانم! خواب به چشمانم! رحم کن به راه رفتنم که به مردگان حسرت می کلمات اینها بودند ولی در گلو دفنشان کرد و هرگز روی لبهایش شکل نگرفت. دهان در خود می پیچد می جوشد آدم با سر و دست اشاره می کند و عرق می ریزد. و او آن بی شکل حرف نمی زند. سکوت او یعنی: تو دزد! در این گیرودار خیلی های دیگر که از دیوار معبد بیرون می خزیدند بی صدا سررسیدند. اجسام آنان بسان جرم های تیره اند چهره ی آنها به ماسکهایی می ماند با گودی خالی چشم با این وجود بنظرم می آید که بعضی ها را می شناسم. ایناهاش این ماتیلده ی پیراست که تخم کدو می پخت همان که بعد بهم گفته بودند که به آسمان رفته است. در حالیکه اینجاست با کفش های پاره پوره و با آن روسری بر گرد صورت بی چشمش. و اینجا هم لتزارینو و پسر ماندولینو بلن د بلند با دستانی دراز با کله های استوانه ای روی صورت اسکلتی شان. یقین ا آنها هستند بقیه را نمی شناسم ولی همه به هم شبیه اند پاهای سنگینشان را کنار دیوارهای تاریک می کشانند. بعضی ها لباس هایی عجیب و غریب دارند با جلپاره هایی گوناگون و رنگ باخته یا باندهایی با پارچه های مندرس دور بدنشان با موهایی به مدلهای متفاوت که نظیرشان در تئاتر دیده می شود. بعضی زن ها آراسته به سرخاب و رژ لب لباس های گشاد ی پوشیده اند که آرام به زمین خزیده می شوند. بقیه هم نیمه عریان و رنگ پریده مرده اند و با دو دلی تلو تلو می خورند و لبهایشان را جلو می آورند مثل اینکه بخواهند چیزی بنوشند در حالیکه نورشان را می خواهند. هیچ کدامشان بال ندارند به نظر موش کورهایی می آیند که از زمین بیرون آمده باشند. وقتی زیر زمین بودند مطمئن ا فکر می کردند که با آن چراغ ها هنوز روز را می بینند ولی حال کورمال کورمال پی شان می گردند. این فقط زنده ها هستند که می توانند روشن و خاموششان کنند خدا این وسط بی هیچ صدایی اینطور می خواهد که زنده ها را مجازات کند و مرده ها را زیر زمین حبس.

آنطور بود خدای من و آن دختر بچه من بودم یا شاید مادرم و یا ماد ر مادرم من مردم و دوباره زنده شده ام و با هر تولدی جریان نوین و مرددی آغاز می شود. و آن دختر بچه همیشه آنجاست که در دنیای درک ناشدنی اش پرسش می کند میان لل ها و زیر سایه ی یک قاضی. (1) معبد در این داستان نمازخانه ای در جوار گورستان می باشد. (2) در ایتالیا برخی شهرها از قدیم با دیوارهای پهنی حصار شده اند و معمو ل جای با صفایی برای قدم زدن محسوب می شوند به عنوان مثال حصار شهر لو کا در استان توسکانا.